کاش یه کلاه کابویی داشتم
کاش یه کلاه کابویی داشتم

کاش یه کلاه کابویی داشتم

تهوع

هنگامی که زندگی میکنیم هیچ چیز رخ نمیدهد

صحنه ها عوض میشوند 

آدمها داخل میشوند و خارج میشوند

همه ش همین.


اصلا آغازی دربین نیست 

روزها بدون علت به روزهای دیگر افزوده میشوند

و این افزایشی یکنواخت و بی پایان است.

اینتراستلار

کنار سیاهچاله دلتنگی هر ساعت هفت سال میگذره

حسرت و دلتنگی

انسان برای چیزی که نداشته،دلتنگ نمیشه


اما همیشه حسرتش رو میخوره